Raze Gol Songtext
von Alireza Eftekhari
Raze Gol Songtext
گل من چندین
منشین غمگین
شام محنت بسر آمد
سر و دست افشان
غم دل بنشان
غمخوارت از سفر آمد
ز چه بنشستی
بگشا دستی
آذین کن صحن و سرا را
که پس از غمها
به رخ شبها
آب و رنگ سحر آمد
شب مهتابی
ز چه بیتابی
روشن کن شمع صبوری
منشین غمگین
که مه دیرین
تابان و جلوه گر آمد
گل من چندین
منشین غمگین
شام محنت به سر آمد
سر و دست افشان
غم دل بنشان
غمخوارت از سفر آمد
گل من چندین
منشین غمگین
شام محنت به سر آمد
تو که آگاهی
که چه شبهایی
با یاد او بنشستیم
شب بارانی
غم پنهانی
رفت و نور بصر آمد
پس از آن دوری
غم مهجوری
شور و شادی بر پا کن
ز غم پنهان
نشوی گریان
چون او خندان ز در آمد
گل من چندین منشین غمگین
َشام محنت به سر آمد
سر و دست افشان
غم دل بنشان
غمخوارت ز سفر آمد
گل من چندین
منشین غمگین
شام محنت به سر آمد
شب مهجوری
ز ره دوری
آوای رهگذر آمد
که سحر سر زد
غم دل پر زد
شادی از بام و در آمد
شب جانکاهی
شرر آهی
زد ابر غم به کناری
به سر افرازی
به دل افروزی
خورشید ما به در آمد
گل من چندین
منشین غمگین
شام محنت به سر آمد
سر و دست افشان
غم دل بنشان
غمخوارت ز سفر آمد
گل من چندین
منشین غمگین
شام محنت به سر آمد
سر و دست افشان
غم دل بنشان
غمخوارت ز سفر آمد
پس از آن هجران
غم بی پایان
پیدا شد خاتم عشقم
به دلم نوری
چه شر و شوری
زان مرغ خوش خبر آمد
تو که آگاهی
که چه شبهایی
با یاد او بنشستیم
غم پنهانی
شب بارانی
رفت و نور بصر آمد
گل من چندین
منشین غمگین
شام محنت به سر آمد
سر و دست افشان
غم دل بنشان
غمخوارت ز سفر آمد
گل من چندین
منشین غمگین
شام محنت به سر آمد
منشین غمگین
شام محنت بسر آمد
سر و دست افشان
غم دل بنشان
غمخوارت از سفر آمد
ز چه بنشستی
بگشا دستی
آذین کن صحن و سرا را
که پس از غمها
به رخ شبها
آب و رنگ سحر آمد
شب مهتابی
ز چه بیتابی
روشن کن شمع صبوری
منشین غمگین
که مه دیرین
تابان و جلوه گر آمد
گل من چندین
منشین غمگین
شام محنت به سر آمد
سر و دست افشان
غم دل بنشان
غمخوارت از سفر آمد
گل من چندین
منشین غمگین
شام محنت به سر آمد
تو که آگاهی
که چه شبهایی
با یاد او بنشستیم
شب بارانی
غم پنهانی
رفت و نور بصر آمد
پس از آن دوری
غم مهجوری
شور و شادی بر پا کن
ز غم پنهان
نشوی گریان
چون او خندان ز در آمد
گل من چندین منشین غمگین
َشام محنت به سر آمد
سر و دست افشان
غم دل بنشان
غمخوارت ز سفر آمد
گل من چندین
منشین غمگین
شام محنت به سر آمد
شب مهجوری
ز ره دوری
آوای رهگذر آمد
که سحر سر زد
غم دل پر زد
شادی از بام و در آمد
شب جانکاهی
شرر آهی
زد ابر غم به کناری
به سر افرازی
به دل افروزی
خورشید ما به در آمد
گل من چندین
منشین غمگین
شام محنت به سر آمد
سر و دست افشان
غم دل بنشان
غمخوارت ز سفر آمد
گل من چندین
منشین غمگین
شام محنت به سر آمد
سر و دست افشان
غم دل بنشان
غمخوارت ز سفر آمد
پس از آن هجران
غم بی پایان
پیدا شد خاتم عشقم
به دلم نوری
چه شر و شوری
زان مرغ خوش خبر آمد
تو که آگاهی
که چه شبهایی
با یاد او بنشستیم
غم پنهانی
شب بارانی
رفت و نور بصر آمد
گل من چندین
منشین غمگین
شام محنت به سر آمد
سر و دست افشان
غم دل بنشان
غمخوارت ز سفر آمد
گل من چندین
منشین غمگین
شام محنت به سر آمد
Lyrics powered by www.musixmatch.com